محل تبلیغات شما

بهم گفت: تو ته دلت مطمئن نیستی که برمیگرده.

انکاری نبود.

من مطمئن نیستم چون.مطمئن نیستم که برگردی.

مطمئن نیستم که

 اینجوری ته ته دلم نقطه نقطه میشه.

مطمئن نیستم که 

اینجوری به زخم افتاده بودنم.

مطمئن نیستم که 

بودنی شور از سر میگذرونم این روزا.

میگذرونم ولی؟!

مطمئن نیستم که

 زمان نمیگذره.

زمان انگاری که لجوجانه فقط روی یه نقطه چرخیده باشه.

و به چرخیدن ادامه داده باشه.

زمان انگاری که

 اون راننده اتوبوس دو طبقه ۳۴ پرینس ستریت باشه،

منم اون مسافر خسته ایستگاه آخر،

همون که باید با نوک انگشت بیان بیدارش کنن.

چی میشد من که از پله ها سلانه سلانه میومدم پایین، تو اونجا.اون گوشه کنار پرچین ها وایستاده باشی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها